اسلام ستيزى در اروپا
اسلام ستيزى در اروپا
مقدمه (1)
انقلاب ايران در سال 1979 به عنوان شكلى از حكومت ، نقطه عطف اين جريان ( اسلام ستيزى ) بود و در همان حال ، ترور سادات (1981م.) آسيب پذيرى كشورهاى عربى و عمق اين بنياد گرايى را آشكار ساخت . در آن برهه از تاريخ ، اروپاييان به اين باور رسيده بودند كه اسلام ديگر يك مسأله « خارجى » يا بين المللى نيست ، بلكه به دليل اقامت مهاجران مسلمان در اروپا، به يك مسأله داخلى تبديل شده است . فتواى قبل « سلمان رشدى » ( 1989م.) و پخش تصاوير به آتش كشيدن كتابهاى وى توسّط گروههاى هندى و پاكستانى در انگليس ، باعث شد نظر اروپاييان نسبت به اسلام تغيير نمايد . اين امر با حوادث ديگرى مانند ماجراى پوشش دختران و زنان مسلمان در فرانسه ( 1989 م.) تشديد گرديد . اين گونه مسائل همزمان با تغيير شكل كامل شيوه زندگى مهاجران در اروپا رخ داد . در اين مرحله ، تا اواسط دهه 1970 مرزهاى اروپايى باز بود و مهاجران نيازى به سكونت در اروپا نداشتند . آنها با رفت و آمدهاى مكرر ، روابط خود را با خانوادههايشان در وطن حفظ مىكردند . اما با بسته شدن مرزها، بر سر دو راهى اقامت دائم و يا ترك اروپا قرار گرفتند . اكثر كسانى كه ماندن در اروپا را برگزيدند ، خانوادههاى خود را نيز به آنجا بردند . بدين ترتيب بااسكان دائم در اروپا و توجه به مسأله آموزش كودكان ، اسلام - كه پيش از اين براى آنها مطرح نبود - بار ديگر به مسألهاى اساسى تبديل شد . در واقع با كمك خود ما مهاجران در اروپا با تأسيس مساجد و كشتارگاههاى ذبح اسلامى بار ديگر به اسلام روى آوردند . در همان حال با افول جذبه ايدئولوژىهاى چپ گرايانه در ميان كارگران ، اسلام به ويژه در ميان مراكشىها جايگزين آن شد . به همين دليل با آغاز دهه 1980 زمانى كه اتّحاديههاى كارگرى بر لزوم توجه به نيازهاى فرهنگى كارگران تأكيد مىكردند ، برگزارى نماز جماعت در برابر كارخنه « رنو» بخصوص توسّط مراكشىها ، موجب بهت و حيرت مردم فرانسه گرديد . بدين ترتيب مردم متوجّه اين موضوع شدند كه آنچه يك حضور آرام و نامحسوس بوده ، در واقع نيازهاى خاص خود را داشته است . در همان دوره احساسات ضد عربى و ضد مهاجرين ، احساسات ضداسلامى را نيز تغيير شكل داد .
دومين مرحله - كه همزمان با ريشه دواندن و پايدار شدن اين احساسات بود - به گسترش بنياد گرايى اسلامى مربوط مىشود . اوايل دهه 1990 وقوع جنگ داخلى بسيار وحشيانه در الجزاير ، اولين انتفاضه ( 93-1987) و جنگ بوسنى
( 95-1992) ، بنيادگرايى اسلامى را به صفحه اوّل روزنامهها كشاند . در همان زمان احزاب دست راستى اروپا در تلاش براى بدنام كردن افراد ، بيش از آن كه به مهاجر يا بيگانه بودن آنها اشاره كنند ، بر مسلمان بودن آنان تأكيد مىنمودند . آنها از يك سو بر هويت فرهنگى ( ملى يا محلى ) خود تأكيد مىكردند و از سوى ديگر تفاوتهاى فرهنگى - مذهبى مسلمانان را شيوهاى براى حذف آنها مىدانستند ؛ مانند حزب « ليگانورد»(3) در ايتاليا و يا در كشورى همچون دانمارك ( به منظور مخالفت با مسلمانان ) مسيحيت لوترى (4)جزئى از دانماركى بودن به شمار مىرود . همانگونه كه
« زولبرگ»(5) و « ليت وون»(6) ( 1995:5) خاطر نشان ساختهاند ، بسيارى از اروپاييان ، اسلام را تجاوز نامشروع به اروپاى مسيحى مىدانند كه اين امر تبعات شديدى در پى دارد . براى مثال مىتوان به ادّعاهاى سياستمداران آلمانى درباره عدم صلاحيّت تركيه براى ورود به اتحاديه اروپا به دليل فرهنگ اسلامى اين كشور اشاره كرد . (7)
در ميان اكثريت ميانه رو مسائلى چون حقوق بشر ، برابرى زن و مرد و رابطه بين سياست و مذهب ، بيشترين نگرانى نسبت به اسلام را موجب شده است . در حال حاضر افكار عمومى اروپا و نيز تعداد قابل توجّهى از مسلمانان نگران كنترل اجتماعى بيش از حد در مورد مهاجران مسلمان هستند كه ممكن است توسّط برخى سازمانهاى اسلامى مستقر در اروپا اعمال شود .(8)
صرفاً ترويج اين عقيده كه ما به اصول دموكراسى پايبنديم و آنها دموكراسى را نفى مىكنند ، قانع كننده نيست . بعلاوه اين ديدگاه ممكن است به بيگانه ستيزى و توجيه سياستهاى اقتدارگرايانه منجر شود . تساوى زن و مرد غالباً به مسأله حجاب محدود شده و مانع از تحليل بهتر و منصفانه مىگردد و مسجد نيز مكانى براى پناه گرفتن تروريستها و محلّى براى انجام رفتارهاى ناسالم و وحشيانه عليه زنان به شمار مىرود . (9)
از سوى ديگر طرفداران گروههاى راست گراى افراطى ، مسلمانان را به عنوان خارجىهايى كه از نظر فرهنگى متفاوت مىباشند ، نمىپذيرند و در نتيجه اين نكته كه اسلام چگونه در اروپا رشد مىكند و كدام برداشت از اسلام در حال ريشه دواندن است ، مورد غفلت واقع مىشود .(10) لازم به ذكر است كه مفهوم برخورد تمدنها نه تنها در ميان احزاب اروپايى ملّى گراى جناح راست در حال رشد مىباشد ، بلكه در ميان مسلمانان افراطى نيز هستند كسانى كه به اين نظريه كاملاً معتقدند .
در انگليس كه اصطلاح « اسلام ستيزى » اولين بار در دهه 1980 به كار رفت ، مسألهى تبعيض نسبت به مسلمانان به چنان موضوع مهمّى تبديل گرديد كه گزارش مستقلى (11) در اين مورد با هدف تعريف ، سنجش و نيز ارائه راه حلهاى براى توقّف آن ارائه شد. البّته تبعيض ضرورتاً خشونت آميز و آشكار نيست و مىتواند بسيار ماهرانه ، توطئهآميز و چند بعدى باشد ؛ چنان كه در يك مورد نرم افزارى تهيّه شده بود كه مىتوانست اسامى اسلامى را شناسايى كند و به درخواست انها براى كار پاسخ منفى دهد . اين كار از سوى «كميسيون طرفدار برابرى نژادى » ( CRE) محكوم شد.(12)
امروز ما در مرحلهى سوّم اسلام ستيزى قرار داريم كه بسيار پيچيدهتر از پيش بينىهاى اوليهى آن است . فاجعهى برجهاى دوقلو تنها باعث تشديد احساسات ضد اسلامى شد . به طورى كه درخواست شخصيّتها و گروههاى مختلف بر لزوم تمايز قائل شدن بين تروريستم ، اسلام گرايى و اسلام ، به نظر بسيارى از مردم مصنوعى و نامرتبط مىباشد . در بسيارى از كشورها و بخصوص ايتاليا و اسپانيا تهمت زدن و بدنام كردن مسلمانان آرام ، سخت كوش ، خانواده مدار و متبسم به عنوان تروريستهايى كه نيت شوم خود را مخفى مىكنند ، بسيارى را سخت نگران كرده است .
به باور ما همچنان كه انكار اسلام و مسلمانان در افكار عمومى افزايش يافته و تعداد حملات كلامى و فيزيكى به مسلمانان و عقايد آنها در حال افزايش است ، در ميان مروّجين اصلى اسلام ستيزى از قبيل بعضى احزاب ملى گرا، گروههاى بيگانه ستيز ، برخى گروههاى مذهبى ، مراجع فكرى و ... تعصبات در سطح محلّى به تدريج قاعدهمند شده و بسته به شرايط و اهداف سياسى محلّى ، بسيار متنوع مىباشد . به طور مثال بر خلاف حزب « ليگانورد » و نيز سخنان برلوسكونى ، حزب « جبهه ملى »(13) به رهبرى « ژان - مارى لوپن » در فرانسه - كه سابقه طولانىاى در استفاده از شعارهاى ضد عربى و ضد اسلامى در مبارزات انتخاباتى داشته است - پس از حوادث 11 سپتامبر به شدت تلاش نمود تا خود را از اين موضوع دور نگه دارد زيرا در غير صورت متهم مىشد كه از فاجعه برجهاى دو قلو براى اهداف سياست داخلى استفاده ابزارى مىنمايد . حزب « BNP» انگليس نيز با گروههايى از سيكها و هندوها يك مبارزه مشترك ضد اسلامى به راه انداخت كه هدف آن تأكيد بر تمايز بين اسلام ستيزى و نژاد پرستى بود .(14)
امروزه مسألهاى كه كمتر مورد توجه قرار گرفته ، جدّى بودن اسلام ستيزى در اروپاى شرقى است . در برخى كشورها كه هنوز قوانين دموكراتيك به طور كامل تحكيم نشده ، خطرات ناشى از انحرافات بيگانه ستيزى بسيار واقعى است ؛ چنان كه برخى حوادث اخير در جمهورى چك و كرواسى اين امر را ثابت مىكند و مسلمانان يكى از اهداف اين حملات هستند .
اسلام ستيزى در ايتاليا (15)
در حقيقت اسلام ستيزى در ميان عموم مردم در حال افزايش مىباشد و اين مسأله مختص ايتاليا نيست ، بلكه پديدهاى است كه به شيوههاى مختلف در سراسر اروپا گسترش يافته است . همچنين اين پديده را نمىتوان موضوعى جديد دانست زيرا بخشى از هويّت اروپايى بوده وهست كه ارزيابى اهميت و تأثيرات آنها در حال حاضر دشوار مىباشد . مدتها قبل از فاجعه برجهاى دوقلو در آمريكا، مباحث مربوط به اسلام در ايتاليا و اروپا باعث تضاد ميان مسلمانان و جوامع اروپايى شده بود . در حال حاضر نيز اين گفتمان بر واكنش مردم بر ضد مسلمانان و نيز خودشناسى سازمانهاى محلى مسلمانان تأثير مىگذارد و پيچيدگى و تغيير پذيرى روابط گروههاى مسلمان و جامعه محلى را پنهان مىكند . طى دهههاى 1970 و 1980 ايتاليا عمدتاً عارى از احساسات ضد اسلامى بود . در آن زمان ايتاليايىها هنوز در شوك ناشى از پى بردن به اين مسأله بودند كه ايتاليا از يك كشور مهاجر گريز به يك كشور مهاجر پذير تبديل شده است . در حقيقت در احزاب ميانهرو) مانند حزب « CD» به رهبرى » گيوليو آندروئوتى «(17) ( و نيز احزاب چپ گرا و راست گرا ) مانند حزب « ISM» به رهبرى « پيرو رائوتى »(18) ( از طريق حمايت از آرمان فلسطينيان احساسات نسبتاً ملايم در حمايت از اعراب رو به گسترش بود . با ورود مهاجرين وضعيت بلافاصله تغيير نكرد . در آن دوره ايتاليايىها در مورد خارجيان و مهاجران به ويژه مسلمانان نظر مثبتى داشتند كه تقريبا به صورت خود جوش و تحت تأثير جو رايج حمايت از جهان سوم يعنى كاتوليكها و چپ گرايان به وجود آمد . به علاوه در جنوب و بخصوص « سيسيل » نيز رجوع به ميراث عربى (19) در مخالفت با فرهنگ مسلط شمال و غرب ايتاليا، چندان غير معمول نبود .
در ايتاليا گفتمان مربوط به اسلام و مهاجرت كاملا با يكديگر مرتبط است . طى دهه 1990 ناآرامىهاى فزاينده بر ضد مهاجران و بخصوص مهاجران غير قانونى و نيز اولين حملات نژاد پرستاته ، بيشتر اقوام خاص و از جمله مراكشىها را هدف قرار داد و به هر حال گذر از بيگانه ستيزى به سوى اسلام ستيزى ، بلافاصله اتفاق نيفتاد .
با وقوع جنگ داخلى در « الجزاير » ، اولين احساسات ضداسلامى بروز يافت . اين مسأله نه تنها در شمال - كه پايگاه قدرت « ليگانور » بود - بلكه در ساير مناطق نيز رخ داد . البته احساسات ضد اسلامى عمدتاً با احساسات ضد عربى مرتبط است ، به طورى كه اهالى سنگال يا نيجريه با آن كه نوع پوشش و رفتارشان اسلامى است ، مسلمان به شمار نمىرود .
در اواخر دههى 1990 و مدتى قبل از 11 سپتامبر ، اسلام ستيزى ايتاليايى كاملا تثبيت شد . اين وضعيت بيش از آن كه حاكى از افزايش تعداد افرادى با احساسات ضد اسلامى باشد ، شامل گفتمانهايى بود كه تا چند سال قبل از نظر اخلاقى و سياسى نادرست تلقى مىشد .(20) اما امروز اسلام دومين مذهب ايتالياست و اكثر مسلمانان اين كشور را مهاجرين تشكيل مىدهند .(21) ماده 8 قانون اساسى اين كشور به گروههاى مذهبى امكان مىدهد يك پيمان نامه با دولت امضا كنند ( البته به شرط ان كه برخى شرايط را محقق نمايند .) (22) در سال 1998 سازمانهاى عمده اسلامى در ايتاليا يك طرح پيشنهادى مشترك براى انعقاد يك پيمان نامه ارائه دادند (23) كه پذيرش آن حتى قبل از 11 سپتامبر نيز غير ممكن به نظر مىرسيد . البته امضاى يك پيمان نه تنها عملى قانونى ، بلكه اقدامى سياسى است كه تحت تأثير شرايط سياسى موجود مىباشد و به همين دليل چندان مطلوب مسلمانان نيست . دولت ايتاليا بايد براى جلوگيرى از بحرانىتر شدن اوضاع ، خود واردعمل شود و پيشنهاد سازمانهاى اسلامى را بپذيرد زيرا قانون اين حق را براى آنها به رسميت شناخته است .(24)
پس از حوادث 11 سپتامبر تعصّبات بر ضد مسلمانان به شيوهاى غير مستقيم و قانون مدارانه در درون نهادهاى ايتاليا افزايش يافت . براى مثال در منطقهى « برگامو» (25) در لمباردى (26) چند نماز خانه مسلمانان به بهانه عدم رعايت نكات ايمنى تعطيل گرديد . طى سال 2000 نيز اسلام ستيزى خود را كاملا جلوهگر ساخت و اين امر بيش از آن كه به رفتار مسلمانان در ايتاليا مربوط باشد ، بيشتر به دليل معادلات اجتماعى و سياسى داخلى اين كشور بود .
اسلام ستيزى از نوع ايتاليايى آن ، داراى سه روند مرتبط با هم است كه يكديگر را تقويت مىكنند :
1- اولين روند غريزى و عمومى است كه در شمال توسط حزب « ليگانورد» بروز مىكند . درحالى كه در شهرهاى «لاتيوم » (27) و « توسكانى » (28) گاه باشگاههاى فوتبال (29) نيز به گسترش اسلام ستيزى كمك مىكنند .
2- دومين روند ارتجاعى - ليبرال غير مذهبى است كه توسط برخى سر مقاله نويسان و دانشمندان سياسى جلوهگر مىشود .
3- آخرين روند نيز كاتوليك صليبى( جنگ صليبى ) است كه توسط برخى سر مقاله نويسان و نيز برخى طرفداران كليساى محلى هدايت مىگردد .
اولين روند اسلام ستيزى در گفتگوهاى راديويى ، روزنامههاى وابسته به حزب « ليگانورد » (30) و در مجموعهاى از اقدامات سياسى(31) منعكس مىشود كه برخى در سطح كشور خود را نشان مىدهد . براى مثال مىتوان به درخواست حزب « ليگانورد » براى بسيج عمومى به منظور مخالفت با افتتاح يك مسجد در شهر «لودى»(32) در لمباردى(33)
( اكتبر 2000) اشاره نمود . حزب « ليگانورد» مأموريت خود را مبارزه با مهاجرين (34)و حفظ هويتهاى محلى مىداند . به همين دليل اسلام و مسلمانان كه مهاجمين به هويت ايتاليايى تلقّى مىشوند ، يكى از اهداف آنها به شمار مىرود .
دومين روند در مواردى مانند آثار «جيوانى سارتورى »(35) ( دانشمند علوم سياسى ) نمايان شد . كتاب وى (36) در ايتاليا و اسپانيا تأثير گذار بود وى مدّعى است كه مهاجرين مسلمان از جنس متفاوتى هستند و حضور « متجاوزانه » آنها باعث بىنظمى و از هم گسيختگى مىشود . او بيگانهستيزى اروپايى بر ضدّ مسلمانان را به عنوان يك « انكار فرهنگى -مذهبى » تأييد مىنمايد و علت آن را تعصب و سكولار نبودن فرهنگ اسلامى عنوان مىكند . « سارتورى » به مشكلات ناشى از اقامت آنها در ايتاليا نيز اشاره مىنمايد . (37)
سومين روند(38) عمدتاً توسط « جيا كومو بيفى »(39) ، كاردينال « بولونيا»(40) ، رهبرى مىشود كه معتقد است اروپا براى آن كه بتواند در برابر «تهاجم ايدئولوژيك اسلام »(41) مقاومت كند ، بايد به آغوش مسيحيت باز گردد . « بيفى » همچون «سارتورى » مسلمانان را تهديدى براى هويّت فرهنگى ايتاليا و عامل مشكلات قانونى و اجتماعى مىداند .(42) وى از جملهى اين مشكلات به جهان بينى » خداسالارانه« مسلمانان ( حكومت روحانيون ) و آداب و رسوم متفاوت آنها ( روابط به زن و مرد ، چند همسرى و... ) اشاره مىكند . نكته جالب توجه آن است كه برخى از اين اظهارات همانند مواردى اس كه طى دهه 1920 مطرح گرديد . در آن زمان مسلمانان اجازه نداشتند در ايتاليا اقامت كنند زيرا مذهب آنها مغاير با اخلاقيات عمومى تلقى مىشد . (43)
كتاب « بيفى » باعنوان « Nota Pastorale» مانند كتاب « سارتورى » انعكاس وسيعى داشت و جنب و جوش و مباحث گستردهاى را ميان طرفداران كاتوليك و نيز افكار عمومى سكولار و كاتوليك ايتاليا مطرح ساخت . البته اين امر نشان دهنده كثرت مواضع كليساى محلى است . كليساى محلى تقريباً تا همين اواخر عمدتا حامى مهاجرين و به ويژه طرفدار مسلمانان بود اما امروز نيازهاى سياسى و ايدئولوژيك ديگرى را نيز مد نظر قرار داده است . « بيفى » را مىتوان كاردينالى دانست كه با توجه به شرايط موجود ، نماينده نيازهاى بخشى از كاتوليكهاست كه از مواضع جهان سومگرا و جهان شمول اولياى كليساى اصلى ناراضى هستند . به نظر مىرسد كتاب « Nota» براى اجماع افرادى نوشته شده كه از نظر ايدئولوژيك به حزب « ليگا نورد » نزديك مىباشند . اعلاميّههاى طرفداران « ليگا » در مورد اين مسأله كه مذهب كاتوليك بخشى از هويت و فرهنگ ايتاليايى است و نقل قولهاى مكرر از كتاب « Nota» ، اين موضوع را تأييد مىكند .
« بيفى » و « سارتورى » غالباً در صفحه اول روزنامههاى بزرگ ملى و محلى حضور دارند . پس از انتشار كتاب « بيفى » در سپتامبر 2000، مباحث مطبوعاتى در مورد آن دو ماه بى وقفه ادامه داشت . ديدگاههاى « سارتورى » و « بيفى » توسط مطبوعات و رسانهها تقويت گرديد و بسيارى از مردم را غافلگير ساخت و سازشى را كه بين مهاجرين ( مسلمانان ) و جامعه بومى در حال شكل گيرى بود ، مختل شود . در واقع قبل از اين امر هيچ گونه تنشى در روابط روزمره مسلمانان مهاجر و مردم بومى وجود نداشت . به عبارت ديگر بسيارى از ديدگاههاى ضد اسلامى ناشى از تعاملات مهاجران مسلمان و ايتاليايىها نيست ، بلكه افراد و گروههايى كه بر افكار عمومى مسلّط هستند ، آن را به مردم تحميل مىكنند . ترويج اين گونه ديدگاهها ، ابراز احساسات بيگانه ستيزانه از سوى عموم را موجّه جلوه مىدهد . در حالى كه بخشى از افكار عمومى سكولار ايتاليا ، اسلام را تهديدى براى دموكراسى و سكولاريسم تلقى مىكند ، سايرين آن را تهديدى براى هويت كاتوليك ايتاليايى مىدانند . نكته جالب توجه آن است كه هر دوى اين استدلالات با يكديگر به كار مىروند و مردم نيز آن را متناقض نمىدانند . (44)
گسترش احساسات اسلام ستيزانه و اقدام برخى احزاب جناح راست مانند ليگانورد ، فورزا ايتاليا (45) و آلينزا نازيونال(46) اين فرصت را براى رؤسا و سخنگويان سازمانهاى گوناگون اسلامى فراهم آورده تا بر نابرابرى و تبعيض در اجراى حقوق مندرج در قانون اساسى ايتاليا ،(47) افزايش تعصبات در ذهنيّت جامعه ، فقدان اطلاعات صحيح درباره اسلام و مسئوليت رسانهها(48) تأكيد كنند . با اين حال دائماً از مسلمانان خواسته مىشود پايبندى خود به اصول دموكراتيك را ثابت نمايند تا بتوانند بخشى از جامعه به شمار آيند ، حال آن كه عكس آن بايد وجود داشته باشد يعنى مخالفان بايد دليل و مدركى ارائه دهند كه نشان دهد مسلمانان به اصول دموكراتيك پايبند نيستند و نمىتوانند عضو اين جامعه باشند .
امام « بوبريكى بوچتا»(49) در واكنش به سخنان كاردينال « بيفى » ، احترام به حقوق فردى (50) و لزوم اجراى كامل قانون اساسى در مورد مسلمانان را خواستار شد .(51) در همان حال برخى رهبران مساجد بر لزوم اعمال كنترل اجتماعى توسط مساجد تأكيد اظهار مىكنند زيرا بسيارى از مشكلات ناشى از مهاجرين مسلمان ، به علت فقدان كنترل اجتماعى است . گرچه اين نوع كنترلها گاه براى برخى نهادهاى ايتاليايى مفيد بوده ، اما به طور قطع آزادىهاى فردى را نيز مخدوش مىنمايد.
اكثر مسلمانان مقيم ايتاليا از مباحث مختلف در مورد اسلام بىخبرند . آنها در اين موضوعات هيچ نقشى ندارند و صرفاً شاهد خصومت فزاينده بر ضد خود مى باشند و از ان تبرى مىجويند زيرا از دلايل آن بىخبرند . ديدگاه آنها در مورد اسلام با ديدگاه مردم ايتاليا- كه اسلام را مذهب خشونت و مخالف غرب تلّقى مىكنند - يكسان نيست . رهبران سازمانهاى اسلامى در مقابل تبليغات رسانهاى و موضع گيرىهاى سياسى همچون قضيه مسجد « لودى »(52) واكنش نشان مىدهند و به ديدگاههاى «جيوانى سارتورى » و « كاردينال بيفى » پاسخ مىدهند امام [با توجه به نابرابرى در دسترسى به رسانهها] قادر به مقابله با اين موج تبليغاتى نيستند و حتى گاه با اظهارات [ناصحيح] خود به تقويت اين تعصبات نيز كمك مىكنند . در مجموع مىتوان گفت بين رهبران مسلمان و جامعه ايتاليا هيچ گونه هماهنگى وجود ندارد . البته بخشى از اين مشكل به سبب عدم تفسير جهان بينى اسلامى براى غير مسلمانان ، عدم توجه كافى به مسائل مورد علاقه آنها ( روابط زن و مرد و آزادى مذهب ) و استفاده از اشكال گفتمان ناشناختهاى است كه نمىتواند باعث انتقال مفهوم و ايجاد احساسات دوستانه نسبت به مسلمانان شود .
روند روز افزون مخالفت با اسلام در افكار عمومى ايتاليا و بعضى اظهارات اقتدارگرايانه رهبران سازمانهاى گوناگون ، برخى مسلمانان را كه سكوت اختيار كرده بودند و به غير مسلمانان طرفدار دموكراسى و يا روشنفكران غير مسلمان اجازه مىدادند از جانب آنها با مخالفين اسلام مقابله نمايند ،(53) وادار به جانبدارى كرد . سرانجام برخى مسلمانان روشنفكر و سكولار در واكنش به وجود تعصبات بر ضد اسلام ، وارد صحنه شدند .(54) به طورى كه در برخى موارد شبكههاى اجتماعى بسيار پيچيده و فراگيرى ايجاد كرده و كاملاً در شرايط محلى ريشه گرفتهاند . امروز از آنها گفتمان ملى بر ضد اسلام را تهديدى براى سنّتها و اصول كهن انطباق ، يادگيرى و سازش مىدانند . آنها با فعّال كردن هويّت مذهبى خود [وارد كردن مذهب در سياست ] و استفاده از آن براى تعريف مجدد موقعيتشان در شبكه اجتماعى ايتاليا، واكنش نشان مىدهند . (55)
همان گونه كه « ادوارد سعيد » (56) نيز خاطر نشان مىكند ، احتمال ريشه گرفتن مسالمت آميز اسلام در جوامع اروپايى به چند عامل بستگى دارد : توانايى مسلمانان در توليد اطلاعات و نيز مقابله با اطلاعات (57) ضدّ اسلامى از طريق شركت در مباحث مربوط به اسلام . به عبارت ديگر مسلمانان غربى با ايجاد يك جامعه مدنى - كه داراى ديدگاهها و علايق مشترك با شهروندان باشد و بتواند شناخت مسلمانان از اسلام را به غربىها منتقل كند - مىتوانند به ريشه گرفتن اسلام در جوامع اروپايى كمك نمايند . بدين ترتيب اسلام ديگر يك پديده خارجى ، موضوعى منحصر به برخى كارشناسان و عقيدهاى متعلق به دشمنان بيگانه تلقّى نخواهد شد و به جامعه بومى خواهد پيوست . همچنين با حضور گروهى از شهروندان مسلمان با كفايت و شايسته ، گفتمان عمومى صرفاً در چارچوب مباحث منطقى و منطبق باعقل سليم باقى مىماند و از لغزيدن در حوزه افسانههاى خود ساخته و توطئه آميز حفظ مىشود .
به طور خلاصه اگر امروز وضعيت مسلمانان ايتاليا در مقايسه با ساير كشورهاى اروپايى بهتر است ، نه به سبب وجود يك چارچوب مستحكم اجتماعى و سياسى در حمايت از فرصتهاى برابر ، بلكه به دليل وجود رابطهاى است كه برخى مسلمانان و گروههاى اسلامى موفّق شدهاند در جامعه ايتاليا تثبيت نمايند .
قبل از 11 سپتامبر به دليل نبود گفتمان سياسى منطقى و نيز عدم شناخت منصفانه نسبت به اسلام ، اسلام ستيزى روندى رو به رشد داشت و حتى به حوزه سياستهاى مربوط به مهاجرت و مسائل امنيتى نيز سرايت كرده بود كه اكنون اين روند بايد متوقف شود . همان گونه كه گفتيم اسلام ستيزى سابقهاى طولانى دارد و اصلىترين نگرانىها و ارزشهاى اروپاييان شامل آزادى مذهب ، روابط زن و مرد ، سكولاريسم و امنيّت را هدف قرار مىدهد . البته اسلام ستيزى ابزارى قابل سوءاستفاده و انعطاف پذير است كه براى مقاصد مختلف كاربرد دارد و همان گونه كه در ايتاليا مشاهده كردهايم ، اين مسأله مىتواند براى اهداف كوتاه مدّت سياسى مورد استفاده قرار گيرد ، اما در سياست بين الملل ( حفظ روابط حسنه با ساير كشورها) نيز قابل كاربرد مىباشد .
تنها جنبه مثبت قضيه اسلام ستيزى ، افزايش سطح دانش فعلى مردم در مورد اسلام و نيز مطرح شدن افكار عمومى مسلمانان مىباشد . البته اين امر ضرورتاً به معنى كاهش تعصبات نيست ، اما مىتواند به تكامل و پيچيدهتر شدن مباحث كمك نمايد.
پی نوشت ها:
1. در مورد رابطه بين يهود ستيزى (يهود سرايى) و اسلام ستيزى مراجعه كنيد به :
Trevisan,semi,2000.
2. «اوریانا فالاچی (Oriana Fallaci) » در 29 سپتامبر 2001 طی نامه ای به روزنامه ایتالیایی "Corriere della Sera" مطلبی در مورد «جورج حبش» (مسیحی فلسطینی» نقل می کند که خلاف مطلب مذکور را می رساند.
3. حزب «لیگا نورد» (Lega Nord) یک حزب ایتالیای شمالی است که بر ارزش های هویّت محلّی تأکید می نماید و خواهان فدرالیسم و خودمختاری از «رم» بوده، و ایتالیای جنوبی (سیسیل) و مهاجرین بیگانه را انکار می کند. این حزیب هم اکنون در ائتلاف دولت حاکم حضور دارد. در این زمینه رجوع کنید به :
S.Allievi,1992,Le parole della Lega, Milano: Garzanit ;I.Diamanti,1993, La Lega: geografia , storia e sociologia di un nuovo soggetto politico,Torino:Donzelli;R.biorcio,1997,La Padania promessa.La storia, le idée e la logica della Lega Nord,Milano:I1 Saggiatore.
4. یکی از فرقه های پروتستان ، (مترجم).
5. Zolberg.
6. Litt Woon
7. رجوع کنید به :Amiraux,2000:512
8. رجوع کنید به :
Allam, in Commissione per le politiche di integrazion degli immigranti,2000:345.
9. بسیاری از مقالات و نامه های منتشر شده در مطبوعات، مسجد را با خشونت نسبت به زنان، ختنه زنان و کشت و کشتار مرتبط می دانند.
10. «امروز تصویری کاملاً منفی از اسلام تبلیغ می شود که غرب صدر در صد با آن مخالف است و همین تنش، چارچوبی را به وجود می آورد که شناخت اسلام را کاملاً محدود می کند» . رجوع کنید به : Said,1997:163.
11. مراجعه کنید به The Runnymede Trust,1997
12. Commission for Racial Equality.
12. این افراد فرم های مشابهی را با اسامی انگلیسی و پاکستانی ارسال کردند. اسامی انگلیسی برای مصاحبه دعوت شدند اما اسامی پاکستانی رد شد و علت آن نیز نامربوط بودن تخصص و تحصیلات آنها برای نیازهای شرکت مزبور ذکر گردید.
13. Front National.
14. رجوع کنید به : (December 2001) www.bup.org.uk
15. http://inhouse.lau.edu.lb/bima/paper/ottavia.pdf.
16. Huntington, 1996.
17. Giu lio Andreotti.
18. Piero Rauti.
19. موّرخین معامولاً دوره نورمان (Norman) و «سوابیا» (Swabian) – که قرن 10 تا 11 میلادی را در بر می گیرد- را به عنوان عصر طلایی در آن « سیسیل» در نظر می گیرند. آنها هنچنین بر میراث فرهنگی عربی قبل از آن تأکید کرده و این دوره شامل آن نیز می گردد.
20. این عقیده که اسلام، دین قرون وسطاییو خطرناک است و نسبت به ما خصمانه و تهدیدآمیز برخورد می کند، جایگاهی کاملاً تعریف شده و مشخّص در فرهنگ و ساختار حکومت به دست آورده است. در تأیید این مسأله به راحتی می توان نقل قول هایی از مقامات به دست آورد و منابعی معرفی نبود. هر که لزوماًٌ کارشناس این حوزه از تحقیق نیست، می تواند در توصیف این گونه برداشت ها از اسلام، مباحثی را اقتباس کند. در واقع هر که می خواهد مطلبی درباره اسلام بگوید، این دیدگاه از اسلام را زیربنای منطق خود قرار می دهد. به نقل از: Said,1997:157
21. در ایتالیا مانند سایر مناطق اروپا، آمارهای مربوط به وابستگی مذهبی دائماً در معرض بحث و بررسی قرار دارد. رجوع کنید به :
Leveau and Schmidt di Friedberg,1994;Schmidt di Friedberg, 1993 and 1998;Allievi e Dassetto,1993. Caritas di Roma,2000:227.
22. از جمله شرایط این که بخش وسیعی از مردم باید به آن گروه مذهبی تعلّق داشته باشند. روابط بین دولت و کلیسای کاتولیک بر اساس قانون 1985 تنظیم می شود که پیمان نامه 1929 را مورد تجدید نظر قرار داد. ماده 8 این قانون اولین بار در سال 1984 برای سایر فرقه ها به کار رفت یعنی زمانی که «هیأت والدنسین» (Waldensian Board) پیمان نامه ای با دولت امضا نمود و پس از آن «آدونتیست های آخرالزمان» Last Day Adventists ، « مجامع خدا » در ایتالیا (Assemblies of God)، «کلیسای لوتران ایونجلیکال» و « اتحاد جامعه یهودیان» در ایتالیا (Union Jewish Community) هر یک پیمان نامه ای با دولت امضا کردند.
23. پیش از این، سه طرح پیشنهادی برای انعقاد پیمان نامه با دولت توسط سه نهاد زیر ارائه شده بود :
* « اتحادیه اجتماعات و سازمان های اسلامی در ایتالیا» (UCOII) (Communities and Organizations in Italy Union of Islamic) درسال 1990.
* « انجمن مسلمانان ایتالیا» (Italian Muslims Associations) (IMA) در سال 1993.
* « جامعه مذهبی اسلامی ایتالیا»
(COREIS) (Italian Islamic Religious Community)
در سال 1997 مراجعه کنید به : Tedesch;1996;Berlingo,1998;Ferrari,2000
برای مقایسه بین این طرح های پیشنهادی به منبع زیر مراجعه نمایید :
Osservatorio delle Liberia ed Istituzioni religiose-Universita degli Studi di Milano ,Sinossi delle bozze d'intesa (edited by A.Ferrari and C. Chinni),www.giurisprudenza.unimi.it.
طرح های پیشنهادی پیمان نامه، عمدتاً بر اساس الگوی کلیسا است: « این گرایش وجود دارد تا با اسلام به گونه ای رفتار شود که گویی از یک سازماندنی مشابه کلیسای متمرکز مسیحی برخوردار است و دارای بوروکراسی روحانی سلسله مراتبی است که بر مؤمنین اشراف و اقتدار دارد. این مسأله موجب گردیده در مورد مزیّت این پیمان نامه ها با دولت های میزبان، اختلافاتی در بین مسلمانان به وجود آید». رجوع کنید به :
Zolberg and Litt Woon,19:1999).
24.هر چند این چارچوب قضایی، کلیسای کاتولیک را به ویژه در مورد آموزش های مذهبی در یک موقعیت برتر قرار می دهد.
25. Bergamo.
26. Lombardy.
27. Latium.
28. Tuscany.
29. Trerisan Semi,2000.
30. برای مطالعه نمونه ای از گفتمان آنها مراجعه کنید به :
Quaderni padani, Speciate : Padania Islam,1999,V,no 22/23,arch-June, pp.117.
اولین مقاله (صص 4-3) با عنوان « بر ضد بدترین آفات تاریخ» (Against the three worst pests of history) با امضای «برنو» (Brenno) این گونه آغاز شد که سه فاجعه عظیم تاریخ عبارتند از :
• امپراتوری روم
• کمونیسم.
• اسلام. این فاجعه از دو فاجعه پیشین خطرناک تر است زیرا اسلام هنوز با نشاط و زنده می باشد.
این مقاله در ادامه هر گونه گفتگو و یا روی خوش نشان داده به مهاجران مسلمان را خطا دانسته، اهانت های شدیدی به آنها روا داشته است و آنها را تداوم بخش همان تهاجمی تلّقی نموده که از قرن هشتم آغاز شد. اکثر مقالات دیگر نیز همین لحن را منعکس می کنند . برای مثال رجوع کنید به:
Baget Bozzo ,"Contro l"Islam", in La Padania,September6, ,2000.
در این مقاله نویسنده می گوید وظیفه «لیگا» دفاع از «پادانیا» (Padania) ( ایتالیای شمالی) در برابر دشمن تاریخی مسیحیّت یعنی اسلام
می باشد. برای مقایسه با حزب "BNP" رجوع کنید به : The Truth about Islam, www bnp.org.uk
برای مطالعه یک دیدگاه انتقادی و مقایسه ای، مراجعه نمایید به :
Trevisan Semi,2000.
31. برای اطلاع از تحولات اخیر ایتالیا رجوع کنید به :
Zincone, in Commissione per le politiche di integrazione degli immigranti ,2000:XVIII:
در همان زمان جلوه های بیگانه ستیزی عمومی به صورتی بی شرمانه و مسخره در آمده بود. طی سال 2000 تظاهراتی در شهر «لودی» علیه اعطای زمین برای ساخت یک مسجد صو.رت گرفت، شهردار «رواتو» (Rovato) نیز از غیر مسیحیان خواست حداقل 15 متر از کلیسای اصلی فاصله بگیرند».
32. Lodi.
33. در شهر «لودی » مسلمانان خواستار منطقه ای برای ساخت یک مسجد شدند که شورای شهر با این تقاضا موافقت نمود اما احزاب جناح راست در اکتبر 2000 مبارزه علیه آن را آغاز کردند. این امر انعکاس وسیعی داشت و رسانه ها، سیاستمداران و روشنفکران گوناگون و نمایندگان سازمان های اسلامی از میلان و... وارد این جریان شدند.
34. « احزاب جناح راست ایتالیا که به دلیل تلاش هایشان برای آزادی و احترام به مهاجرین، تا همین اواخر از سوی محقّقان خارجی الگوی خوبی به شمار می رفتند، در سال 2000 موضع گیری مربوط به نابردباری مذهبی و بیگانه ستیزی را از حاشیه حزب، به هسته آن کشاندند». رجوع کنید به :
Zincone, in Commissione per le politiche di integrazione degli immigranti ,2000:XVIII:
35. Giovanni Sartori.
36. Sartori,2000a.
37. خلاصه ای از موضع وی به قرار زیر است :
مسلمانان امتیازات و مزایایی را مطالبه می کنند. آنها صرفاً به دلایل تاکتیکی و مصلحت جویانه از چند همسری و سایر مسائل حرفی به میان
نمی آورند. حضور آنها به شکل گیری اجتماعات بسته ای منجر می شود که یکپارچگی را از بین می برد. رجوع کنید به: Sartori,2000b
نقل قول زیر از کتاب وی گرفته شده است:
« بیگانه ستیزی اروپایی بر آفریقایی ها و اعراب متمرکز می شود به ویژه زمانی که مسلمان هستند! این بدان معناست که بیگاه ستیزی در مجموع واکنشی از نوع انکار فرهنگی مذهبی است. فرهنگ اسلامی، سکولار نیست و حتی زمانی که هیچ تعصبی وجود ندارد، جهان بینی خداسالارانه اسلامی (اعتقاد به حکومت روحانیون) جدایی بین دولت و کلیسا و بین سیاست و مذهب را نمی پذیرد. قرآن نیز حقوق بشر و حقوق جهان شمول و غیرقابل نقض فردی را تأیید نمی کند.» رجوع کنید به : Sartori,2000a:48-49
برای یک دیدگاه انتقادی مراجعه کنید به :
Dassetto,2000,Zincone,2001, La Stamps, September 26,2000, p.23,a full page.
38. برای نمونه دیگری مراجعه کنید به :
Conferenza episcopale dell'Emillia Romagna,2000.
39. Giacomo Biffi.
40. Bologna.
41. Biffi,2000:26.
42. دیدگاه وی آن گونه که از مطبوعات استنباط می شود، به قرار زیر خلاصه می شود:
مسلمانان تهدیدی برای هویت ایتالیایی هستند زیرا دارای مذهب و فرهنگ متفاوتی می باشند. همچنین آنها تهدیدی برای ایتالیای کاتولیک هستند زیرا دارای یک مذهب متفاوت و چالش برانگیز می باشند. آنها تهدیدی برای ایتالیای سکولار نیز به شمار می روند زیرا از جدایی بین مذهب و سیاست هیچ شناختی ندارند و آن را نمی پذیرند . دولت باید مهاجرین کاتولیک (یا حداقل غیر مسلمان) را به مسلمانان ترجیح دهد زیرا به دلیل تفاوت های فرهنگی کمتر، بهتر به جامعه ملحق می شوند.
«بیفی» در کتاب (Nota) می گوید دو چالشی که شهر «بولونیا» در آینده نزدیک با آن مواجه خواهد بود، عبارتند از :
• ورود افرادی که از کشورهای دور و متفاوت می آیند.
• گسترش یک فرهنگ غیرمسیحی در میان مردم مسیحی (ص21).
« باید مسلمانان را مورد توجه ویژه قرار داد. آنها روزهای تعطیل متفاوتی دارند. قوانین خانواده آنها با ما ناسازگار است و عقاید بسیار غریبی در مورد زنان دارند. آنها در مجموع دیدگاهی کاملاً بنیادگرایانه از حیات عمومی دارند. بنابراین تمایز کامل بین مذهب و سیاست بخش غیرقابل فسخ و بی چون و چرای مذهب آنان است و آنها در انتظار فرصتی برای تحقق آن می باشند ». (ص24)
« مذهب کاتولیک که دیگر صرفاً مذهب رسمی دولت نیست، همچنان مذهب تاریخی کشور ایتالیا، منبع عمده هویت آن و اصل امید بخش عظمت واقعی ماست. به این دلیل با سایر اشکال فرهنگی یا مذهبی کاملاً نامتجانس است». (ص24)
Francesco Scaduto (Il diritto ecclesiastico vigente in Italia,vol.2, 1984)
یکی از بنیادگذاران قانون کلیسایی ایتالیا، اسلام و کلیسای «مورمون» (Mormon) را از جمله فرقه هایی می داند که نباید در ایتالیا پذیرفته شوند . مراجعه کنید به : Musselli, 1992:624.
43. مراجعه کنید به : Biffi, 2000:
44. « بسیاری از مسلمانانی که در جامعه سکولاریزه شده مسیحی اروپا زندگی می کنند، آزادی مذهبی ادعا شده اروپاییان را مملو از تناقض می دانند زیرا نه تنها تسهیلات عمومی اندک دریافت کرده اند، بلکه در تلاش برای اجرای شیوه زندگی اسلامی خود نیز با دشواری های عملی فراوانی مواجه شده اند. مهاجرین مسلمان با مشاهده کثرت گرایی حاک بر حوزه فرقه های مسیحیّت و تا حد کمتری یهودیّت، به تبعیض موجود علیه خود پی می برند. مسلمانان عموماً معتقدند قوانین و مقررات اداری و شیوه های حکومتی نگاه منصفانه ای نسبت به مسلمانان ندارند و مسائل مذهبی اقلیّت ها به شدت مورد بی توجهّی قرار می گیرد. مسلمانان عموماً تصور می کنند سیاست مخفیانه ای برای اعمال تبعیض علیه مسلمانان و اسلام وجود دارد». مراجعه کنید به :
Zolberg and Hitt Woon, 1999:19.
45. Forza Italia.
46. Alleanza Nazionale.
47. مراجعه نمایید به : Soravia ,1999; Marletti ,1995
48. اخیراً وی به دلیل موضع گیری علنی خود در حمایت از «بن لادن» از سوی سایر رهبران مسلمانان ایتالیا طرد شد.
49. Boubriki Bouchta
50. برای آگاهی از مصاحبه «مارتینگو» (Martinengo) با «بوبریکی بوچتا» مراجعه کنید به : La Stampa,September 14,2000,p.7
بوچتا می گوید:
• از اظهارات بیفی متعجب شده است .
• مسلمانان در شهر تورین روابط خوبی با نمایندگان محلی کلیسا دارند.
• عمل کردن به اسلام، صداقت را تضمین می کند.
• مهاجرین تنها علت جرم و جنایت نیستند. مردم از تمام فرقه ها و قومیّت ها باید نیروهای خود را برای مبارزه با آن متّحد کنند.
• مسلمانان تنها خواهان احترام به قانون اساسی هستند، مراجعه کنید به :
II Messaggero dell'Islam,editorial,n.80.1990-jan.1991.Cf.Soysal, 1997.
51. برای مطالعه پاسخ هایی که به کتاب «سارتوری» داده شده، مراجعه کنید به :
Dassetto, 2000 and Zincone, 2001.
52. Lodi.
53. رجوع نمایید به : Allam,2000 a and b
« هرگز تصور نمی کردم از مذهب خود برای تأثیرگذاری بر سیاست استفاده کنم اما اوضاع سیاسی فعلی مرا وادار می کند که وارد حوزه عمومی شوم. به عنوان یک محقق کاملاً از ماهیّت انحراف فعلی آگاهم . از یک سو اروپاییان کلیشه های منفی در مورد مسلمانان را مورد اغراق قرار می دهند و از طرف دیگر مسلمانان به سوی انزوا و اتّحاد درونی در مقابل جامعه روی می آورند». مراجعه کنید به :
Personal communication,khaled Fouad Allam, Trieste, March6,2000.
54. یکی از مسلمانان برای انتخابات در «حزب سبز» (Green Party) شرکت کرد.
55. به احتمال بسیار زیاد سارتوری چنین سخنان غیر تاریخی، تصادفی و نامربوطی را درباره یهودیّت و مسیحیّت اظهار نکرده است در حالی که در مورد اسلام چنین کرد. در واقع وی با این کار شهرت و اعتبارش را به عنوان یک محقّق در میان هم قطاران خود و جامعه از دست داد.
56. 1997:p.150.
57. Modood (2003), Taylor (1993) and Vertovec (2002).
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}